شیرین مثل قهوه ی بدون شکر

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای اسرار دلم

شیرین مثل قهوه ی بدون شکر

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای اسرار دلم

مزخرف ترین شب زندگیم !

پشت سرم را بازهم نگاه میکنم

از خودم ، از تو ، از چه فرار می کنم!؟

از دست هات که سرد بودند و یخ زده؟

از چشمهات که سرخ بودند و نعشه ؟

از مقنعه ام که بوی عطرت را گرفت؟

از دستهای دیگری که شاید توی دستهات جا گرفت...؟

از مهمانی ِ بی موقع ِ شنبه شب؟

از وینستون لایت َ،از گریه ، از شب...

از تمام ۲۰۶ های نقره ایِ توی خیابان

از تک تک کوچه های یوسف آباد زیر باران

از دفتر سبز یشمی ِ خاطراتم

از آهنگ دو بینی؟! اصلا چرا انقدر بی قرارم؟!...


به چه فکر میکنم این همه بیهوده؟

به خاطرات رابطه ای که شاید... مرده!؟

به بوسه ای که هرگز از لبم نزدی؟

به کانکس پلیس ، به جواب اس ام اس بعدی...

به تولد سهند ،‌به مستی ، به نعشگی

به تنها رفتن با سیگار زیر این باران لعنتی...

به اشک هام که از مژه هام ریختند روی زمین

به تو به دستهات به عطرت... همین !!