شیرین مثل قهوه ی بدون شکر

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای اسرار دلم

شیرین مثل قهوه ی بدون شکر

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای اسرار دلم

آن روزهایی که می دیدمت


روزهای سردی بود و چشم های سیاهت سگ داشت .


سگ چشمهایت آخر سر با تمام غد بازی هایم پاچه ی دلم را گرفت


راست بگو!


فقط خواستی مال تو باشم که بگویی این وحشی سرکش را رام کردی؟!


باشد ! من رام چشم هایت شدم . شده بودم


قبول دارم


فقط بگو!


این وسط به تو  چه رسید؟!

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد مزده پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

بیراهه رفته بودم
آنشب
دستم را گرفته بود و می کشید
زین بعد همه عمرم را
بیراهه خواهم رفت

دیوانه ی متفکر یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:43 ق.ظ http://www.pensive-mad.blogfa.com

یه جفت پاچه دلی بهش میرسه دیگه !!!!

حسین رها دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://Www.sabz-raha1.blogsky.com

فقط میخواست از سر لجبازی؛بگیرد پاچه ی دلت را.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد