شیرین مثل قهوه ی بدون شکر

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای اسرار دلم

شیرین مثل قهوه ی بدون شکر

تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی / گوش نامحرم نباشد جای اسرار دلم

آن روزهایی که می دیدمت


روزهای سردی بود و چشم های سیاهت سگ داشت .


سگ چشمهایت آخر سر با تمام غد بازی هایم پاچه ی دلم را گرفت


راست بگو!


فقط خواستی مال تو باشم که بگویی این وحشی سرکش را رام کردی؟!


باشد ! من رام چشم هایت شدم . شده بودم


قبول دارم


فقط بگو!


این وسط به تو  چه رسید؟!