من سالها پیش مرده ام. پیش از آنکه متولد شوم
من در میان آتش مردم. در میان آتش و برف و حس غریبی بود...
من با دود سیگاری می رقصیدم و می مردم. ذره ذره... آرام و زیبا...
حس پرواز بود... حس در آغوش گرفتن باد. بعد باران شد.طوفان شد
من در میان سقوط قطره ها اوج گرفتم. خیس شدم و لرزیدم و در سکوت به مردنم ادامه دادم.
و من دیدم که فرشته ها تاب بازی میکنند و در ملکوت می رقصند
و من دیدم که فرشته ها سیگار میکشند و شراب می نوشند
و من دیدم که بالهای فرشته ها از باران خیس بود...
و من در حسرت لمس بالهای خیس آن ها بازهم مردم
و چه طولانی بود مردنم و چه نورانی...
و من ــ با چشمهای خودم ــ خدا را دیدم که برایم دست تکان میداد
و من در گوشه ای از آسمان
جایی که فرشته هایش با بالهای خیس میرقصیدند
جایی حوالی لبخند خدا
مردم
بابا ولف گرل!
وبلاگت فوق العادست!!
چیزی که منو جذب کرد اسم وبت بود...چون همیشه بی شکر میخورم!! و همیشه به گس و تلخ بودنش میگم شیرین مثله زهرمار..!!
خیلی زیباست وبت...خیلی
آرامش داره (بی نهایت)
حرف میزنه
شایدم تصویر سازی جالبی | از کی نویسندگی با خیلی چیزها گره خورد که ما جا ماندیم! ... | اینا
هم دردیم
منم مردم
ولی من تازگیا مردم
منظور مطلق کنیاک و سیگار بود و منظور غیر مطلق خیلی چیزهای دیگر.
من که بازم نفهمیدم !:-؟؟
عالی بود مخصوصن قسمت آخرش. حوالی لبخند خدا.
موفق باشید...
سلام عزیزم مبارکه چه خوب شد که از اون بلاگفای لعنتی اومدی یرون منم یه روز شاید اگه جراتشو کردم!
ازکل وبلاگت لذت بردم.
مرسی...
با دود سیگار به اوج رفتم... فراموش کردم که هنوز پرواز کردن را یاد نگرفته ام...
مثل تمام مطالبتون زیبا بود
دوست عزیز با اجازتون لینکتون کردم
به من سر بزن تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی
نیستی ...
جایی بدنم به موزون میرسد
جایی در حوالی دود سیگار
جایی در چهار چوب بازوانت
درست در گیلاس دست تو
من میرقصم با ساز مخالفت
من میرقصم به وسوسه ی بودنت
و من میرقصم...
آپم
بازیچه ء این من ها نشو نکبـــــــت !!!!!!
یک جورهایی با خوندن نوشتت کلی کیف کردم
"و من ــ با چشمهای خودم ــ خدا را دیدم که برایم دست تکان میداد "
چه حسه خوبی
عمرا باور کنم
چیو؟؟؟؟
زیبا و دلنشین بود...