تا ده دقیقه دیگر
تمام میشود همه چیز
بین من و تو
حرف ها - خنده ها - دعواها - اشک ها
و دیگر نه منی هست که تورا زجر دهد
نه تویی که مرا بشکند
تا ده دقیقه دیگر
هرکس می رود پی زندگی خویش
بی حضور دیگری
با دو قلب تنها و چشمه های خشک شده ی اشک !
شاید بعدها...
روزی...
در یک کافه با سیگاری روشن در دست چپ
زل بزنیم به چشم هایی که با شوق می نگردمان
و بعد از کامی عمیق بگوییم: فلانی... بد آدمی نبود ! بگذریم. تو مهمی الآن!
و یک عزیزم ــ از سر اجبار ــ شلیک کنیم به آن چشم های مشتاق !
+ پ.ن : ۱۹ مرداد ۱۳۸۹
هوا هنوز روشن است !
خیلی عالی بود...اگه دوست داشتی بیا تبادل لینک کنیم...
دوباره سلام.من لینکت کردم...
رویاهایت را برآورده کند،
آنکه ابر را می گریاند تا گل را بخنداند...
موفق باشی...
یادم می اد قبلا" نظر داده باشم ولی الان نیست . نمی دونم من گیج بازی در اوردم یا ...
چطوری دختر ؟ ابری نبینمت
خسته ام ... داغونم ... ببخش که کم میام اینجا ...
چه خشن!!