فکر میکنم
به بغض و حتی گریه های یک مرد.
به هوای سرد و شب لب ساحل و کام گرفتن از سیگار و لذت بردن از عشق بازی باد و دود سیگار...
به شعرهایی که توی صفحه های تقویم جا خوش کرده.
به بارون... به قهوه و نور کم و موسیقی...
به سکوت های پر از نشنیده ها.
و آرزو میکنم کاش دیوار اتاقم پر از عکس بود... پر از عکس های روزهای خوب و حتی بد که گذشت...
با یک جا سیگاری پر از ته سیگار و صدای رستاک و یک فنجان خالی برعکس و شمع های روشن...
و خدایی که از پشت پنجره ، خوشبختی یکی از بنده هایش را می نگرد...
چقدر برای جای فکر کردن دارد گریه ها و بغض ِ لعنتی ِ یک مرد ...
چقدر مرا ذوب می کند ...
مرا سرد می کند ..
پنچر می شوم اصلا !...
که چه عمیق کام می گیرد ... و چقدر دریا آرامش می پاشد روی بغض هاش...
به بارون ...
که خاطرات را از زیر ِ خاک نبش ِ قبر می کند ...
موسیقی...که مرا غرق می کند در خود ...
آه !...
به سکوت که بهترین همصحبت شده برای من ... که نمی گویمش و نمی گویدم و من و سکوت تنها با چشم هامان به حرف در می آییم..
آرزو می کنم کاش دیوار ِ اتاقم پر از عکس بود ... آنهایی که دوست دارمشان...
بشنینم مرکزی ترین نقطه اش ... و رستاک به خورد روحم بدهم ... حواسم هست و میمیرم ...
و خدا ، هوایم را دارد ، گرفته است هوایم را در مشت ... که سر ِ پا بمانم ...
لینک شما بروز شد
ممنون:)
مرسی از ارسال لینک جدید
:)
سلام . خونه ی نو مبارک عزیزم . خوبی ؟
دخی حس می کنم تو از منم بیشتر به هم ریختی . اگه خواستی و دوست داشتی می تونم یه گوش شنوا واسه حرفات باشم .
اگه دلت خواست صحبت کنیم برام نظر خصوصی بذار و حرفای دلتو بگو ... اگرم خواستی و راحت بودی بگو شمارمو بهت بدم تلفنی حرف بزنیم .
خیلی وقت نیست می شناسمت ولی عجیب احساس صمیمیت می کنم . دوست دارم
بای بای